آندیا آندیا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

فرشته کوچولوی خونه ما

18 ماهگی دخترم البته با تاخیرررررررررر

دختر گلم 26 بهمن شما 18 ماهه شدی و برای اخرین بار تو این سالهای اخیر رفتیم برای واکسن . تا وارد شدی و اول قد و وزنت رو گرفتن خطر رو احساس کردی و شروع کردی گریه کرن  و بعدم هم واسه واکسن من و وبابا پاهات رو گرفتیم و شما همچنان جیغ میزدی و بلافاصله بعد واکسن شروع کردی دستور دادن و میگفتی تا تا یعنی بریم پارک و ماهم شما بردیم پارک و تاب و سرسره بازی کردی . شب تولد پسرعموت بود ورفتیم . اولش کلی خوشحال بودی و با بادکنک ها بازی کردی و بعد از یه ساعت دردت شروع شد و مدام گریه میکردی تا مجبور شدیم زودتر بریم خونه . تا ساعت 3 صبح گریه میکردی و من و بابا شما تو پتو گذاشته بودیم و تاب میدادیم . فقط اینطوری ساکت میشدی  و بعدم تا دو روز درد دا...
3 اسفند 1392

شب یلدا

                                در آغاز زمستان هرگز زمستانی مباد بهار آرزو هایت                                                    یلدا مبارک     دختر نازم امسال شب یلدا خونه خودمون یه سفره کوچیک چیدیم و چند تا عکس گرفت...
30 آذر 1392

نهایت عشق یه پدر به فرزندش

امروز یه سوالی از پدرت پرسیدم که جواب قشنگی بهم داد   من : حاضری دخترتو با خوشگلترین و باهوش ترین بچه دنیا عوض کنی ؟ پدرت : سوالت کلا از پایه اشتباهه من :  پدرت :  چون خوشگلترین و باهوشترین بچه دنیا دختر خودمه ...
30 آذر 1392

تک مروارید قشنگ دخترم

دختر ناز من بالاخره صاحب یه مروارید شد و به جمع کباب خورا اضافه شد چند روز پیش که برا مراسم تاسوعا عاشورا رفته بودیم پیش مامانی . خونه عمو محسن بودیم که عمه دست به لثت زد و خبر دندون دار شدنت رو بهمون داد که من و بابا خیلی خیلی خوشحال شدیم چون خیلی وقت بود منتظر مروارید کوچولوت بودیم و کم کم داشتیم نگران میشدیم . بعد بابا به عمه و پسر عموت هم مژدگانی داد و رفتیم خونه مامانی و همون شب برات آش دندونی بار گذاشت و صبح بردیم بین  فامیل پخش کردیم .جالبه که درست تو شب تاسوعا دندون در آوردی و  پارسا هم پارسال درست همین موقع دندون در آورد و مامانی براش آش دندونی پخت این چند روز که نتونستم بیام بنویسم چون اینترنتم قطع بود و بعد از چند رو...
26 آذر 1392

بلا چه مامان در 14 ماهگی

سلام به روی ماه دختر نازنینم ببخشید این چند وقته نیومدم تو وبلاگت بنویسم  آخه اینقدر سرم با شما دختر ناز گرمه که وقت نمیکنم بیام و از طرفی شما اصلا نمیذاری بیام پای کامپیوتر بشینم باید شبا بیام که خواب باشی که اونم خودم خوابم میبره . خلاصه فک کنم دو ماهی میشه برات ننوشتم و کلی عقبم از خبرای خوب شروع میکنم که دیگه قشنگ راه افتادی و میری دنبال توپ و شوت میکنی . البته حدودا از اول مهر راه افتادی ولی من الان خبرشو میدم خخخخخخخ خبر بد  اینکه هنوز دندون نداری . و چند روز پیش هم به همین خاطر یه آمپول د 3 زدی . ان شاالله که زودتر دندونات در آد . اینقدر ماه و مهربونی که نگو .  عاشق بابایی هستی و وقتی عکسشو میبینی بوس میکنی . ...
7 آبان 1392

جشن تولد آندیا

دختر نازم بالاخره روز جشن تولدت رسید  . مامان و بابا تمام تلاششون رو برای اینکه اولین سالگرد تولدت زیبا برگزار بشه کردن . امید وارم تو هم راضی باشی . جشن روز جمعه یعنی یه روز قبل تولدت انجام شد تا مامانی و بابایی  و خاله و دایی هم بتون تو مراسم باشن . تو جشن دختر خیلی خوبی بودی و کلی دس دسی  و نانای کردی و کلی هم کادو گرفتی . دست همگی درد نکنه تزیینات تولد عکسها در ادامه مطلب                                          &nb...
27 مرداد 1392

لحظه ورودت

فرزند دلبندم لحظه ورودت به دروازه قلبم و لبخند شکفتنت به باغچه دنیا را اول به خودم چون سر اغاز حس خوشبختی من است  و سپس به تو از صمیم قلب تبریک میگویم     دختر نازنینم از چی برات بنویسم . از کجا شروع کنم که تو همه قلب و روح و جسم  رو پر کردی . از عشق لبریزم کردی به راستی همه عشق های دنیا در برابر عشق مادر  به فرزند یه داستان خنده دار بیش نیست . از لحظه ورودت سراسر زنگدیم رو مملوء از شادی و خوشبختی کردی . و من لحظه ای بدون تو بودن رو تاب نمیارم         ...
27 مرداد 1392

بیشتر عاشقت میشم

بیشتر عاشقت میشم وقتی موقع شیر خوردن انگشت شصتت رو تود دماغم و انگشت اشارت رو توی چشمم میکنیو بعضی اوقات همزمان با می می انگشت شصت پا رو هم به جمع می می و دهن اضافه میکنی و حالا نخور کی بخور بیشتر عاشقت میشم وقتی از شیر خوردن سیر میشی به عنوان تشکر از مامان یه گاز محکم از می می میگیری بیشتر عاشقت میشم وقتی کار بدی انجام میدی و یه چیزی رو میندازی  یا میشکونی به تقلید از من انگشتت رو تکون میدی و میگی نه نه نه نه و بعد برا بدست آوردن دل من خودتو موش میکنی بیشتر عاشقت میشم وقتی برا رفتن به دَدَر  هرکسی رو به  مامان و بابا ترجیح میدی  ( آدم فروش ) بیشتر عاشقت میشم وقتی میبینم از صدای چسب نواری میترسی و به من پناه میاری...
27 تير 1392